اسراء نيوز: مجيد مجيدي چهار سال پيش ديداري با آيت‌الله جوادي آملي داشت و ايشان در خلال اين ديدار بخشي از مباني هنر اسلامي را تشريح كرد. پس از اكران فيلم محمد(ص) مرور اين مباني خالي از لطف نيست.



جهان امروز جهان هنر است. سينما، موسيقي، نقاشي و ... جايگاه بي‌بديلي در شكل‌گيري افکار عمومي و زندگي افراد دارند. هنر اسلامي از ديرباز نقشي پررنگ در شکل‌گيري تمدن اسلامي داشته است اما پس از ورود تجدد اين جايگاه کمر‌نگ شد زيرا هنر و ابزارهاي هنري متعلق به بستر غربي بود و بر مبناي مقتضيات همين بستر در جهان اسلام به کار گرفته مي‌شد. روي‌ آوردن هنرمندان مسلمان و معتقد اما چهره جديدي به اين هنر متجدد داد. جاي خالي اما در اين بود که فلاسفه مسلمان با نگاه اسلامي اين بخش از تمدن اسلامي را حلاجي نکرده بودند.
به گزارش خبرنگاراسراء نيوز به نقل از ايکنا: آيت‌الله العظمي جوادي‌آملي چهار سال پيش در ديدار با مجيد مجيدي، کارگردان فيلم محمد(ص) به بيان نظرات خويش در خصوص سينما پرداخته است که مي‌توان از آن به مباني هنر اسلامي ياد کرد، امروز به بهانه اکران فيلم محمد(ص) مي‌توان به مرور اين مباحث پرداخت.

سينماي اسلامي، سينماي حقيقت وحياني است
آيت‌الله جوادي آملي معتقد است که ارزش هنر بايد بتواند به اندازه متعلق خود باشد. به اين معنا که يک متعلق ارزشمند وقتي موضوع هنر مي‌شود بايد بتواند هنري به اندازه خود ارزشمند داشته باشد. اين فيلسوف اسلامي با آگاهي از سرشت جهان امروز جايگاه هنر را به خوبي مي‌شناسد، وي معتقد است که امروز جهان با هنر زندگي مي‌کند. چنين آگاهي وقتي بارزتر مي‌شود که جوادي آملي آن را در خدمت نقد سريال امام علي(ع) قرار داده و آن را نوعي تعزينه‌خواني مي‌داند. وي مي‌گويد: علي‌ابن‌ابي‌طالب (ع) آن است که فرمود من از آسمان‌ها بيشتر از زمين باخبرم. توجه کنيم؛ جمعيت جهان هفت ميليارد است. ما در ايران هفتاد ميليون جمعيت هستيم، يعني يک صدم جمعيت دنيا. آن‌ها نود و نه درصد هستند، اگر همگي با هم جمع شويم و بشويم هفت ميليارد، دو کار از ما ساخته نيست: اين‌که بخواهيم کتابي مثل قرآن، يا مردي مثل علي (ع) بياوريم. نمي‌توانيم، مستحيليم. چون او قرآن متحرک است، جزء نوابغ نيست، مي‌گويد من از عرش باخبرترم: «و انّي بِطُرق السماءِ اعلي مني بِطُرق الارض». اگر اين معنا را با قصه‌ جنگ جمل و عمروعاص و غيره خلط کنيد، ايشان به علي‌ابن‌ابي‌طالب (ع) روضه‌خواني تبديل مي‌شود، ديگر علي‌ابن‌ابي‌طالب (ع) نهج البلاغه نيست؛ بنابراين نبايد گفت فيلمي درباره‌ حضرت امير (ع) ساخته شد. اين‌که علما غالباً موافق نبودند، چون مي‌دانستند که اين‌ها وحي‌شناس نيستند تا بتوانند مشهودِ وحي را معقول، معقول را متخيل و بعد، متخيل را محسوس کنند و به مردم نشان بدهند.

سينماي اسلامي بايد انتقال از عقل به حس باشد
فيلسوف مسلمان در بخشي از نقدش در خصوص غفلت مسلمانان از سينما آن را به دو دليل فقدان سينماگر توانا و و نيز ابتذال سينما مي‌داند، اما وي معتقد است که بايد بتوان مفاهيم وحياني را به زبان سينما کشاند. اين فرايند مبنايي فلسفي دارد. در اين فرايند مفاهيم وحياني از مرحله شهود به مرحله عقل، خيال و حس گذار مي‌کند. سينماي اسلامي سينماي حقيقت وحياني است. به نظر مي‌رسد در اين صورت و با توجه به نقدي که ايشان به سريال امام علي(ع) دارند اين سينما با سينماي تعزينه تفاوت دارد.
ايشان در همين راستا با اشاره به آيه «...وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ»(حديد، 23) و با نقد اينکه سينما نبايد صرفا از مسير تخيل عبور کند، مي‌گويد هنرمند سينمايي بايد وحي را خوب بشناسد، آن مشهود را از دالاني صحيح به معقول تبديل کند، بعد معقول را متخيل کند و متخيل را محسوس بدل سازد تا قابل عرضه باشد وگرنه علمي نيست و اين معنا چون نبوده کسي درکش نکرده است. توجه داشته باشيد که در فرهنگ قرآن به خيالباف مي‌گويند مختال. اما اختيال از باب افتعال است، تخيل از باب تفعل. خداوند، خيالباف و خيال‌ساز را دوست ندارد.

جايگاه جهان‌بيني در سينماي قرآني
از اين‌رو رسالت هنرمند بسيار دشوار است و وي بايد وحي‌شناس، معقول‌شناس، متخيل‌شناس و محسوس‌شناس باشد. وي با ذکر مثال‌هايي از زندگي پيامبر اسلام(ص) که مي‌تواند دستمايه برداشت‌هاي سنمايي شود معتقد است با داشتن جهان‌بيني الهي در خصوص مرگ و زندگي مي‌توان به موضوعات نگاهي ديگري داشت. به نظر جوادي آملي در اسلام مرگ پايان زندگي نيست و همين مساله مي‌تواند در هنر اسلامي منعکس شود. معاد به عنوان مساله‌اي ديني نقشي تعيين کننده در حيات او دارد.
اين فيلسوف اسلامي معتقد است که «اگر فيلمساز وحي‌شناس بود که فبه‌المراد، والا حداقل بايد توانايي اين را داشته باشد که از معقول به متخيل بيايد و به بشريت بفهماند که شما مرگ را مي‌ميرانيد و انسان ابدي است».

هنر در خدمت وحي
در واقع هنر در نگاه اين فيلسوف اسلامي بايد در خدمت ايده‌هاي وحياني باشد. وي معتقد است که اين کار به خاطر خدمات و نتايجي است که هنر اسلامي و وحياني براي حيات انساني و زميني خواهد داشت، جوادي آملي در ادامه معتقد است که «اگر بشر بفهمد که (در مرگ) نمي‌پوسد، بلکه از پوسته به درمي‌آيد تحول پيدا مي‌کند؛ ديگر کسي با سرنوشت خود بازي نمي‌کند. اين‌ها آن امّهات فيلم است که مي‌تواند تحول ايجاد کند. الان هنر اين است. جناب مولوي در مثنوي مي‌فرمايد: «خود هنر دان ديدن آتش عيان/ ني گپ دَلَّ علي النّار الدّخان». يعني آن‌ها که مي‌گويند حتماً قيامتي هست، دود را مي‌بينند و پي به وجود آتش مي‌برند؛ اين هنر نيست، اين همان علم عادي است؛ اين‌که چون خداوند حکيم و عادل است، پس حتماً بايد نظام جزا و پاداشي وجود داشته باشد، اين خلاف نيست، حق است؛ اما در نزد عارف اين گپ است، هنر نيست. هنر آن است که خود آتش را به صورت عيان ببينيم. اين‌ها مي‌تواند فيلم را فيلم کند. اگر اين عصر، عصر هنر است، ممکن نيست خداوند براي تبديل آن معقول به محسوس، هنرمندي خلق نکرده باشد. چون خداوند اول آب را خلق مي‌کند و بعد عطش ايجاد مي‌کند. الان مردم تشنه‌ هنرند. قبلاً اين‌گونه نبود، يا مردم آگاه نبودند يا وسيله‌اش نبود. بعدها در اعصار ديگر ممکن است چيز ديگري بيايد. همان‌طور که الان شعر بر مردم تاثير نمي‌گذارد، مگر بر خواص. آن زمان تمام حکومت‌ها بر مدار شعر بود؛ با يک قصيده، وضعيت حکومت‌ها و دولت‌ها تغيير مي‌کرد».
به نظر مي‌‍رسد هنر اسلامي به دنبال تاثيري اسلامي است، تاثيري که در واقع منشا آن حقايق وحياني است، به بيان ديگر از آنجا که جهان امروز جهان هنر است، دين براي بيان خود نيازمند هنري است. و البته اين هنر را کسي ايجاد مي‌کند که «آگاهي به وحي و زبان آن داشته باشد تا بتواند حقايق را به حس در آورد و البته به غير از اين توانايي انگيزه‌اي نيز مي‌خواهد که هم انگيزه و هم انديشه را بشناسد و هماهنگ کند و تحويل دهد».

1565771
تاریخ: سه شنبه 24 شهریور 1394  9:25 AM