زینب (۵ یا ۶ق- ۶۲ق) دختر امام علی(ع) و حضرت زهرا(س) بود. بر اساس روایات، نامگذاری حضرت زینب (س)، توسط پیامبر اسلام(ص) صورت گرفت. او به هنگام حضور امیرالمؤمنین(ع) در کوفه به زنان تفسیر قرآن آموزش میداد.
زینب همسر عبدالله بن جعفر بود و در واقعه کربلا در کنار برادرش امام حسین(ع) حضور داشت. امام حسین(ع) هنگام وداع در روز عاشورا از حضرت زینب خواست او را در نماز شبش دعا کند. با پایان یافتن جنگ، زینب و دیگر بازماندگان کاروان امام(ع) به اسارت درآمدند و به کوفه و از آنجا به شام برده شدند.
خطبه حضرت زینب در کوفه و نیز در شام (در مجلس یزید)، معروف است. خطبه او در مجلس یزید، حاضران را تحت تأثیر قرار داد و یزید مجبور شد جنایت و قتل امام حسین (ع) را به گردن ابن زیاد بیندازد و او را لعن کند.
او را به سبب مصیبتهای فراوانی که دیده، اُمّ المَصائب لقب دادهاند. درباره محل دفن زینب(س) اختلاف است و حرم حضرت زینب در شام و مقام السیدة زینب در مصر منسوب به اوست.
نسب، ولادت، نام، لقب و کنیه
زینب دختر امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) است.[۱] زینب به معنای «درخت نیکو منظر و خوشبو»[۲] یا «زینت پدر» است.[۳] بنابر برخی منابع، حضرت زینب(س) در ۵ جمادیالاول، سال پنجم[۴] یا سال ۶ قمری در مدینه متولد شد.[۵]
بر اساس روایات متعدد، نامگذاری حضرت زینب(س)، توسط پیامبر اسلام(ص) صورت گرفت. گفته شده است که جبرئیل از سوی خداوند این نام را به پیامبر(ص) رسانده است.[۶] در کتاب «الخصائص الزینبیة» آمده است پیامبر(ص) او را بوسید و فرمود: «حاضران امّتم، غایبان را از کرامت این دخترم زینب آگاه کنند؛ همانا او مانند جدهاش خدیجه است.»[۷]
برای وی، القاب فراوانی نقل شده است، همانند عقیله بنی هاشم، عالِمه غیر مُعلَّمه،[یادداشت ۱] عارفه، موثّقه، فاضله، کامله، عابده آل علی، معصومه صغری، امینةالله، نائبةالزهرا، نائبةالحسین، عقیلة النساء، شریکة الشهداء، بلیغه، فصیحه و شریکةالحسین.[۸]
حضرت زینب(س) را به سبب سختیهای بسیاری که در زندگی دید، ام المصائب نیز لقب دادهاند.[۹] درگذشت جدش پیامبر(ص)، بیماری و به شهادت رسیدن مادرش، شهادت پدرش امیرالمؤمنین(ع)، شهادت برادرش امام مجتبی(ع)، واقعه کربلا و به اسارت رفتن در کوفه و شام از جمله وقایع سخت و تلخ زندگی وی به شمار میآید.[۱۰]
همسر و فرزندان
زینب سال ۱۷ق در سن ۱۱ یا ۱۲ سالگی با پسرعموی خود عبدالله بن جعفر، ازدواج کرد. در برخی منابع از چهار پسر به نامهای: علی، عون، عباس، محمد و یک دختر به نام ام کلثوم به عنوان فرزندان زینب و عبدالله نام برده شده است.[۱۱] مشهور است که دو تن از شهدای کربلا(عون و محمد[۱۲])، فرزندان حضرت زینب بودهاند.[۱۳] اما برخی از منابع تاریخی محمد را فرزند خوصاء بنت حفصه بن ثقیف از عبدالله بن جعفر دانستهاند.[۱۴] شاخهای از فرزندان علی «زینبیون» خوانده شدهاند.[۱۵]
معاویه برای فرزندش یزید از ام کلثوم دختر حضرت زینب(س) خواستگاری کرد؛ ولی امام حسین (ع) او را به همسری پسر عمویش قاسم بن محمد بن جعفر بن ابیطالب درآورد.[۱۶]
ویژگیها، فضایل و مناقب
علم، سخنوری و فقاهت
سبحانی تبریزی در موسوعه طبقات الفقهاء نام زینب سلام الله علیها را به عنوان یکی ازفقهیان قرن نخست هجری قمری ذکر کرده و به شرح پارهای از فضائل و ویژگیهای او پرداخته است. [۱۷]سخنان و خطبههای زینب(س) را در کوفه و همچنین در دربار یزید، که همراه با استدلال به آیات قرآن بود، بیانگر دانش او دانستهاند.[۱۸] وی احادیثی از مادرش حضرت زهرا(س) نقل کرده است.[۱۹] آنچنان که در کتاب مقاتل الطالبیین گزارش شده عبدالله بن عباس سخنان حضرت زهرا(س) در مورد فدک را به نقل از حضرت زینب(س) روایت کرده است. در این روایت، ابن عباس از او با عنوان «عقیلتنا زینب بنت علی(ع)» یاد میکند.[۲۰] محمد بن عمرو، عطاء بن سائب، فاطمه بنت الحسین نیز از وی حدیث نقل کردهاند.[۲۱]
زینب هنگام حضور امام علی(ع) در کوفه، برای زنان آنجا تفسیر قرآن ارائه میداد.[۲۲]
سخنرانی وی در کوفه برای شنوندگان یادآور خطبههای پدرش امیرالمؤمنین(ع) بود.[۲۳] سخنانش در کوفه و مجلس یزید و نیز گفتگوهای وی با عبیدالله بن زیاد، شبیه به خطبههای امام علی(ع) و خطبه فدکیه مادرش زهرا(س) دانسته شده است.[۲۴] بشیر بن حِذْیَم اسدی میگوید: «وَ نَظَرْتُ الَی زَیْنَبَ بِنْتِ عَلِیٍّ یَوْمَئِذٍ وَ لَمْ ارَ خَفِرَةً وَ اللهِ انْطَقَ مِنْها کَانَّها تُفرِعُ عن لِسانِ عَلِیِّ(ع) در روز ورود این قافله، من نگاه کردم و زینب (سلاماللهعلیها) را دیدم. من در آن روز هیچ زنی را که سراپای وجودش شَرم و حَیا باشد، در سخنرانی ناطقتر و تواناتر و چیرهدستتر از زینب ندیدم. گویا در سخنرانی، شاگرد مکتب پدر بزرگوارش علی بود.» «وَ قَدْ اوْمَاتْ الَی النّاسِ انِ اسْکُتوا، فَارْتَدَّتِ اْلانْفاسُ وَ سَکَنَتِ اْلاجْراسُ )زینب یک اشاره به جمعیت کرد، همین جمعیتی که داشتند ضجه میزدند و گریه میکردند، و یک عدّه هم سر و صدا می کردند، یک اشاره کرد که ساکت! نفسها در سینهها حبس شد. و جَرَسها هم از صدا افتاد. حتّی دیگر صدای زنگوله حیوانات هم شنیده نشد.[۲۵]
هنگام سخنرانی وی در کوفه، پیرمردی گریان گفت: «پدر و مادرم فدای ایشان که سالخوردگانشان بهترین سالخوردگان و کودکان ایشان بهترین خردسالان، زنانشان بهترین زنان و نسل آنان والاتر و برتر از همه نسلهاست».[۲۶]
عبادت
حضرت زینب(س) شبها به عبادت میپرداخت و در دوران زندگی، هیچگاه تهجّد را ترک نکرد. آنچنان به عبادت اشتغال ورزید که ملقّب به «عابده آل علی» شد.[۲۷] شب زندهداری وی حتی در شب دهم و یازدهم محرم ترک نشد. فاطمه دختر امام حسین (ع) میگوید: «عمهام زینب در تمام شب عاشورا در محل عبادتش ایستاده بود و به پروردگار خویش استغاثه میکرد و در آن شب چشم هیچ یک از ما به خواب نرفت و هیچ صدای نالهای از ما قطع نشد.»[۲۸][یادداشت ۲]
ارتباط حضرت زینب (س) با خدا آنگونه بود که امام حسین(ع) در روز عاشورا هنگام وداع، به خواهرش فرمود: «خواهرم! مرا در نماز شب فراموش نکن.»[۲۹][یادداشت ۳]
صبر و استقامت
حضرت زینب را تجسم و نماد صبر جمیل نامیدهاند.[۳۱] مقاومت در راه پاسداری از حریم دین، کنترل نفس خود در برابر ناملایمات و ضعف نشان ندادن در مقابل دشمن و عدم شکوه در حضور مردم را از جمله ویژگیهای صبر زینب(س) نام بردهاند.[۳۲] او در روز عاشورا، هنگام دیدن پیکر خونین برادرش چنین گفت: «بار خدایا! این قربانی و کشته در راه خودت را از ما (خاندان پیامبر) بپذیر.»[۳۳] همچنین وی در پاسخ ابن زیاد که پرسید کار خدا را با برادر و اهل بیتت چگونه دیدی، فرمود: «مَا رَأَیْتُ إلّا جَمِیلاً؛ چیزی جز زیبایی ندیدم».[۳۴]
وی بارها جان امام سجاد(ع) را از مرگ نجات داد؛ از جمله در مجلس ابن زیاد، پس از احتجاج امام سجاد(ع) با ابن زیاد، وی دستور کشتن امام را صادر کرد. در این هنگام حضرت زینب(س) دست در گردن فرزند برادر انداخت و فرمود: «تا زندهام، نخواهم گذاشت او را بکشید.»[۳۵]
در واقعه کربلا
حضرت زینب در واقعه کربلا به همراه برادران، فرزندان و یاران امام حسین (ع) حضور یافت و پس از شهادت امام حسین(ع) و یارانش، به همراه دیگر بازماندگان اسیر شد و به شام رفت.[یادداشت ۴]
در کربلا
شیخ مفید از امام سجاد(ع) نقل کرده است که در شب عاشورا، زینب(س) کنار او نشسته بود که امام حسین(ع) به خیمهای رفت و اشعاری درباره بیوفایی دنیا خواند.[یادداشت ۵] امام سجاد گوید: عمهام بر اثر رِقّت قلب با شنیدن آن شعر، طاقت نیاورد و با شتاب و بیتابی نزد پدرم رفت و گفت: «وامصیبتاه! ای کاش مرگم فرارسد، امروز مادرم فاطمه(س) و پدرم علی(ع) و برادرم حسن (ع) از دنیا رفتند، ای جانشین گذشتگان و ای دادرس بازماندگان». پس حسین(ع) به او نگاهی کرد و فرمود: «خواهرم! شیطان بردباری را از تو نگیرد». سپس چشمانش پر از اشک شد و فرمود: «اگر پرنده قطا(مرغ سنگخوار)را به حال خود بگذارند، میخوابد». زینب(س) گفت: «ای وای بر من! آیا جان تو را به زور میگیرند؟ این دلم را خونینتر میکند و بر من ناگوارتر است». سپس به صورت خود سیلی زد و گریبان را پاره کرد و بیهوش افتاد. حسین(ع) آب بر صورتش ریخت و به وی فرمود: «خواهرم! پرهیز کاری از خدا پیشه کن و به صبر و بردباری و تسلیت خداوند متکی باش و بدان که اهل زمین میمیرند و اهل آسمان باقی نمیمانند و همه چیز رو به هلاکت و فنا است مگر وجه الله... پدرم، مادرم و برادرم از من بهتر بودند و رسول خدا(ص) برای من و برای هر مسلمان دیگر نمونه و الگو است». با این سخنان او را دلداری داد و فرمود: «ای خواهر! تو را سوگند میدهم، سوگندم را نشکن؛ هیچگاه به خاطر من گریبانت را چاک نکن و صورتت را سیلی نزن و وقتی از دنیا رفتم جزع و بیتابی نکن». سپس او را آورد و نزد من نشانید، و خود به طرف یارانش رفت.[۳۶]
عصر عاشورا هنگامی که به دستور شمر، بدن امام حسین(ع) را تیرباران کردند و اطراف او را گرفتند، حضرت زینب(س) از خیمه بیرون آمد و عمر بن سعد (فرمانده لشکر دشمن) را این گونه مورد خطاب قرار داد: «یابن سَعد! اَیُقتَلُ اَبُو عبدالله وَ أنتَ تَنظُرُ اِلَیهِ؟؛ فرزند سعد! آیا ابوعبدالله (امام حسین(ع)) کشته میشود و تو تماشا میکنی؟!»[۳۷] او هیچ جوابی نداد و زینب (س) فریاد برآورد: «وای برادرم! وای سرورم! وای اهل بیتم! ای کاش آسمان بر زمین واژگون میشد! و ای کاش کوهها خرد و پراکنده بر هامون میریخت.»[۳۸]
زینب(س)، هنگام رسیدن بر بالین برادرش گفت: «خدایا! این قربانی را از ما بپذیر!»[۳۹] همچنین نقل شده است که رو به سوی مدینه نمود و خطاب به پیامبر(ص) گفت:
- «ای پیامبر! اینان دختران شمایند که به اسیری میروند. اینان فرزندان شمایند که با بدنهای خونین، روی زمین افتادهاند و باد صبا بر پیکر آنان میوزد! ای رسول خدا! این حسین است که سرش را از قفا بریدهاند و عمامه و ردایش را به غارت بردهاند. پدرم فدای کسی که سپاهیان، او را غارت کردند، سپس خیمهگاهش را سرنگون ساختند! فدای آن مسافری که دیگر امید بازگشتش نیست!» سخنان و نالههایش، دوست و دشمن را تحت تأثیر قرار داد و همگان را به گریه واداشت.[۴۰]
در کوفه
بعد از عاشورا، اسیران را به کوفه بردند و در آنجا با وضع دلخراشی گرداندند. هنگام ورود به کوفه، زینب(س) برای حاضران خطبهای خواند به طوری که همه شگفتزده شدند و تحت تاثیر آن قرار گرفتند.[۴۱] حذیم بن شریک الاسدی درباره خطبه حضرت زینب (س) میگوید: «سوگند به خدا! کسی را مانند زینب، در سخنوری توانا ندیدم؛ چنانکه گویی از زبان امیرالمؤمنین علی(ع) سخن میگوید. بر مردم نهیب زد: خاموش باشید! با این نهیب، نه تنها آن جماعت انبوه ساکت شدند، بلکه زنگ شتران نیز از صدا افتاد!»[۴۲] در پایان خطبه که آشوبِ شهر و قیام علیه حکومت احساس میشد، فرمانده نیروهای نظامی برای جلوگیری از آن، اسیران کربلا را به دار الاماره مرکز حکومت عبیدالله بن زیاد فرستاد.[۴۳]
حضرت زینب (س) همراه با اسیران وارد دار الاماره کوفه شد و در آنجا با عبیدالله بن زیاد حاکم کوفه به مخاصمه پرداخت.[۴۴] سخنان حضرت زینب(س) بر مردم اثری عمیق گذارد و خاندان اموی را رسوا ساخت، سپس عبیدالله دستور زندانی کردن آنان را صادر کرد. خطبه زینب(س) و نیز سخنان امام سجاد(ع) و ام کلثوم و فاطمه بنت الحسین در کوفه و دارالاماره و نیز اعتراضهای عبدالله بن عفیف ازدی و زید بن ارقم به مردم کوفه جرئت بخشید و زمینه قیام برضد حکومت ظلم را فراهم ساخت.[۴۵]
هر حیلهای داری به کار ببر. و از هر کوشش که توانی دست مدار. و دست دشمنی از آستین برآر. که به خدا این عار هرگز از تو شسته نشود. سپاس خدا را که پایان کار سادات جوانان بهشت را سعادت و آمرزش مقرر داشت و بهشت را برای آنان واجب انگاشت. از خدا میخواهم که پایه قدر آنان را والا و فضل فراوان خویش بایشان عطا فرماید که او مددکار تواناست.
در شام
به زودی آنکه تو را بر این مسند نشانده و گردن مسلمانان را زیر فرمان تو کشانده، خواهد دانست که زیانکار کیست و خوار و بییار چه کسی است. در آن روز، داور، خداو دادخواه، مصطفی و گواه برتو، دست و پاست. اماای دشمن و دشمن زاده خدا! من هم اکنون تو را خوار میدارم و سرزنش تو را به چیزی نمیشمارم، اما چه کنم که دیدهها گریان است و سینهها سوزان. و دردی که از کشته شدن حسین به دل داریم، بیدرمان. سپاه شیطان [یعنی عبیدالله بن زیاد و سپاهیان او]، ما را به جمع سفیهان [یعنی یزید و کسان او] میفرستند تا مال خدا را به پاداش هتک حرمت خدا بدو دهند. این دست جنایت است که به خون ما میآلایند. و گوشت ماست که زیر دندان میخایند. و پیکر پاک شهیدانست که گرگان بیابان از هم میربایند. اگر ما را به غنیمت میگیری، غرامت خود را میگیریم، در آن روز، جز کرده زشت، چیزی نداری.
پس از واقعه کربلا، یزید از عبیدالله خواست تا کاروان اسیران را همراه سرهای شهیدان به شام بفرستد. خاندان امام حسین(ع) به سوی شام راهی شدند.[۴۶] موقعیت حکومت یزید هنگام ورود اسرا به شام بسیار محکم بود؛ شهری که مردم آن سالها بغض خاندان علی(ع) را داشتند؛ زیرا سالها تبلیغات دودمان ابوسفیان را شنیده بودند. به همین جهت «هنگام ورود اسرا به شام، مردم لباسهای نو برتن کردند و شهر را زینت دادند. شادمانی چنان مردم را فرا گرفته بود که گویا شام یکپارچه غرق در سرور بود.»[۴۷] اما خطابههای حضرت زینب و امام سجاد(ع) در شام، از یکسو دشمنی شامیان نسبت به اهل البیت(ع) را به محبت بدل نمود و از سوی دیگر، خشم عمومی را متوجه یزید ساخت و یزید مشاهده کرد که کشتن امام حسین(ع) به جای آنکه موقعیت او را بهتر کند، ضربههای کوبندهای بر پایههای حکومتش وارد آورد.
یزید مجلسی ترتیب داده بود که اشراف و سران شام در آن شرکت داشتند.[۴۸] وی در حضورخاندان پیامبر(ص) که مانند اسیران در حضورش بودند ، اشعاری کفرآمیز خواند و درباره پیروزی خود، مطالبی گفت و آیات قرآن را به نفع خود تأویل کرد.[۴۹] او با چوبدستی که در دست داشت، نسبت به سر بریده امام حسین(ع) جسارت کرد.[۵۰] او اشعاری از ابن زبعری خواند و چند بیت به آن اضافه کرد که مضمون آنها این بود:
- «کاش سران قبیله من، که در بدر کشته شدند، میبودند و میدیدند که طایفه خرزج چگونه از شمشیرهای ما به ناله آمدند، تا از خوشحالی فریاد میزدند: ای یزید! دست تو شل مباد! ما بزرگان بنیهاشم را کشتیم و آن را به حساب جنگ بدر گذاشتیم و این پیروزی را در برابر آن شکست قرار دادیم. هاشم با حکومت بازی کرد، وگرنه، نه خبری از آسمان آمد و نه وحیای نازل شد.[۵۱] من از نسل خِندِف[یادداشت ۶] نیستم اگر از فرزندان احمد انتقام نگیرم.» ناگهان زینب(س) از گوشه مجلس با سخنان یزید به مقابله برخاست و با صدای رسا، خطبهای ایراد کرد. خطبه حضرت زینب(س) در کاخ یزید، حقّانیت امام حسین(ع) و باطل بودن اعمال یزید را آشکار ساخت. این خطبه، حاضران را تحت تأثیر قرار داد به گونهای که یزید مجبور شد نسبت به اسرا، اندکی نرمش و انعطاف نشان دهد و از هرگونه واکنش سخت پرهیز کند.[۵۲]
دراثر روشنگری حضرت زینب(س)، یزید مجبور شد جنایت و قتل امام حسین(ع) را به گردن ابن زیاد بیندازد و او را لعن کند.[۵۳] عمادالدین طبری در کتاب کامل بهایی گزارش کرده زینب(س) خواست در شام برای امام حسین(ع) عزاداری کند و یزید پذیرفت.[۵۴]
یزید از اطرافیان خود نظر خواست که با اسیران چه کند؟ بعضی گفتند: اینها را نیز به سرنوشت رفتگانشان مبتلا گردان، ولی نعمان بن بشیر، به او توصیه کرد تا رفتار ملایمی داشته باشد.[۵۵]
زنان آل ابوسفیان از جمله هند همسر یزید، در خرابه به پیشواز اهل بیت(ع) رفتند و دست و پای دختران رسول خدا(ص) را میبوسیدند، گریه و زاری میکردند و سه روز عزارداری بپا داشتند.[۵۶] در این عزاداریها مردم آنچنان تحت تأثیر قرار گرفتند که میخواستند یزید را بکشند. مروان حکم، یزید را از این که سلطنت او توسط این زنان تباه شود، ترساند. از این رو یزید امام سجاد (ع) را فراخواند و گفت اگر او با امام حسین(ع) مواجه میشد، نمیگذاشت کار به اینجا برسد. یزید خواست به آنها هدایایی بدهد که نپذیرفتند. سرانجام، اسیران خاندان پیامبر(ص) با تکریم و احترام، به مدینه بازگشتند.[۵۷]
درگذشت
گفته شده درباره زمان و مکان و چگونگی درگذشت حضرت زینب(س) ، در منابع تاریخی تا سده هشتم هجری اطلاعات دقیقی وجود ندارد و اطلاعات موجود فقط تا زمانی را شامل میشود که کاروان اسیران وارد مدینه میشود.[۵۸] با این حال در منابع متاخر گفته شده است حضرت زینب (س) یکشنبه، ۱۵ رجب سال ۶۲ق. درگذشت.[۵۹] برخی نیز درگذشتش را ۱۴ رجب دانستهاند.[۶۰] در مورد محل دفن حضرت زینب(س) سه دیدگاه وجود دارد:
- شام: مشهور این است که قبر حضرت زینب(س) در شام است.[۶۱] این مکان اکنون در جنوب دمشق قرار دارد. به سبب وجود حرم حضرت زینب(س)، این منطقه «شهرک السیدة زینب» نام گرفته است.[۶۲]
- مصر: برخی از مورخان قبر زینب(س) را در مصر دانستهاند.[۶۳] این بارگاه در قاهره در منطقه سیدة زینب قرار دارد و در سال ۱۱۷۳ هجری قمری بازسازی شده است. این مکان به مقام حضرت زینب و مسجد السیدة زینب مشهور است.[۶۴]
- قبرستان بقیع: سیدمحسن امین قبرستان بقیع در مدینه را محل دفن حضرت زینب(س) دانسته است.[۶۵]