شخصیت‌های برجسته و ممتاز، كسانی هستند كه بر همه ابعاد زندگی انسانی توجه دارند و در همه آن ابعاد، بروز و ظهور می‌كنند و به درجه عالی آن دست می‌یابند. آنها در عین آنكه در میدان زهد و پارسایی یگانه‌اند، در میدان جهاد و مبارزه نیز یكّه‌تاز هستند و در عین آنكه با دیدن یتیم سرافكنده، بر اثر مهر و عاطفه، اشك می‌ریزند، با دیدن طاغوت سركش هر چه خشم دارند، بر ضد او آشكار می‌نمایند و به اصطلاح، جامع اضداد هستند.
امام موسی كاظم(علیه السلام) در عین آنكه انسانی رئوف و مهربان بود، در برابر طاغیان سركش، خشمگین بود. در عین آنكه استاد پارسایان بود، یكه‌تاز میدان جهاد و عرصه سیاست بود. امام كاظم(علیه السلام) نهمین اختر آسمان عصمت و هفتمین ستاره درخشان فضای دل‌انگیز امامت، تبلوری از ارزش‌های والای انسانی بود و لحظه‌لحظه عمر پربارش، درس‌های بزرگ اسلامی را الهام می‌بخشید.[1]
«امام موسی كاظم(علیه السلام) در روز یكشنبه هفتم ماه صفر سال صدوبیست‌وهشت هجری قمری درروستای ابواء ـ بین مكه و مدینه ـ به دنیا آمدند و پنجاه‌وپنج سال زندگی كردند. ایشان در بیست‌ویك سالگی به امامت رسیدند. كنیه مباركشان «ابوابراهیم» و «ابوالحسن» بود و به كاظم و باب‌الحوائج شهرت داشتند. امام در زمان خلافت منصور، مهدی، هادی و هارون‌الرشید زندگی می‌كردند و سال‌ها در زندان هارون‌الرشید بودند. ایشان ابتدا در زندان بصره بودند و بعد هارون دستور داد كه امام را به زندان بغداد ببرند. در همان‌جا بود كه یحیی بن خالد با خرما ایشان را مسموم كرد. مدفن شریف امام كاظم در شهر كاظمین است و زمان شهادتشان بیست‌وپنج رجب سال صدوهشتادوسه هجری قمری».[2] 
«امام موسی بن جعفر(علیه السلام) همان راه و روش پدرش حضرت صادق(علیه السلام) را بر محور برنامه‌ریزی فكری و آگاهی عقیدتی و مبارزه با عقاید انحرافی ادامه داد. آن حضرت با دلایل استوار، بی‌مایگی افكار الحادی را نشان می‌داد و منحرفان را به اشتباه راه و روششان آگاه می‌ساخت. كم‌كم‌جنبش فكری امام درخشندگی یافت و قدرت علمی‌اش دانشمندان را تحت‌الشعاع خود قرار داد. این كار بر حاكمان حكومت عباسی سخت و گران آمد و به همین دلیل با شیفتگان مكتبش با شدت و فشار و شكنجه برخورد كردند».[3]
«امام كاظم(علیه السلام) عابدترین، زاهدترین، فقیه‌ترین و كریم‌ترینِ مردم زمان خود بود. هرگاه دو سوم از شب می‌گذشت، نمازهای نافله را به‌جا می‌آورد و تا سپیده صبح به نماز خواندن ادامه می‌داد و هنگامی‌كه وقت نماز صبح فرا می‌رسید، بعد از نماز شروع به دعا می‌كرد و از ترس خدا آن‌چنان گریه می‌كرد كه تمام محاسن شریفش به اشك آمیخته می‌شد و هرگاه قرآن می‌خواند، مردم پیرامونش جمع می‌شدند و از صدای خوش او لذت می‌بردند. آن حضرت، صابر، صالح، و امین لقب یافته بود و به سبب تسلط بر نفس و فرو بردن خشم، به كاظم مشهور گردید».[4]

مادر امام کاظم علیه‏السلام

مادر امام موسی کاظم حمیده بربریه، معروف به «حمیدة الصفا» بود. امام صادق علیه‏ السلام درباره ایشان فرموده‏اند: «حمیده مثل زَرناب و تصفیه شده، از آلودگی‏ها و پلیدی‏ها پاک است و این از لطف خدا بر من و امام بعد از من است که پای چنین بانوی پاک دامنی را به خانه من گشود».

القاب امام کاظم (علیه السلام)

لقب و کنیه در زبان عربی نمایانگر نحوه پذیرش جامعه و طرز تلقی آن از فرد میباشد و هویت شخصی او را در زندگی روشن میسازد، و تقریبایک نوع تاریخ متحرک است که از شخص ثابت میماند، از اینرو گاهی یک فرد به تناسب شئون و خدمات و فعالیتها یا خصائص و ویژگیهای خود دارای عناوین و القاب متعددی میگردد.بدین جهت قهرمان گفتار ما دارای چند لقب افتخار آمیز و انسانی است که ذیلا توضیح داده می شود :
1. ابو الحسن الاول ـ ابو ابراهیم ـ ابو علی ـ ابو اسماعیل این چهار کنیه نامهای دوم بود که گاهی در مکالمات و اغلب در کتب حدیث به آن حضرت اطلاق شده است که کنیه‏ی نخستین، معروفترین و مشهورترین آنها میباشد و آن کنیه خاطرات و مبارزات امام نخستین را در دلها زنده میسازد و چند تن از پیشوایان معصوم ما این کنیه را داشته‏اند که پس ازحضرت علی (علیه السلام) امام کاظم ، امام رضا ، امام جواد علیهم السلام هستند از اینرو محض تشخیص کامل، مقصود از ابو الحسن تنها و بدون قید، حضرت علی (علیه السلام) است.
ابو الحسن الاول: امام موسی (علیه السلام) ابو الحسن الثانی: امام رضا و ابو الحسن الثالث امام جواد (علیه السلام) است.
2. کاظم: (فرو دهنده خشم) امام در مقابل سعه‏ی صدر و حلم و بردباری و گذشتی که داشت اغلب به دشمنان و بدخواهان و متجاوزین حقوق شخصی و خصوصی خود عفو و گذشت روا میداشت و گاهی نه تنها مرتکب قصاص یا انتقام نمیشد بلکه آنانرا مورد عنایت و بذل توجه خاص خود قرار میداد.
3. عالم: (دانشمند و دانا) و آگاه لقبی بود که در آن عصر مشعشع اسلامی در بین جمع علما و دانشمندان متعددیکه وجود داشتند به سبب وفور علم و احاطه‏ی کامل او بر علوم و دانشها به آن بزرگوار اختصاص یافته بود.
4. صالح: (فرد شایسته) عنوانی بود که دوستان و علاقمندان حضرتش بر اساس شایستگی و عبادت و اطاعت او به امام داده بودند و گاهی این لقب، علامت رمز و استتاری بود که میخواستند دشمنان از راز شیعه آگاه نگردند.
5. باب الحوائج: مردم بغداد پس از تجربه‏های فراوان و امتحانهای مکرر از آنرو که در مواقع نیازمندی و گرفتاری هنگام توسل به درگاه الهی، از احترام وجودی آن بزرگوار بهره‏مند شده و بدرخواستهای خود به برکت توسل به آن محبوب حضور الهی، رسیده‏اند او را «باب الحوائج» نامیده‏اند و این لقبی است که پس از رحلت به ایشان تعلق گرفته است که در تأیید آن از منابع سنت مطالبی در بخش آراء و گفته‏های این کتاب آمده است که مطالعه خواهید فرمود .
6. صابر: پایدار و استقامت کننده در برابر جور و ظلمهائی که ازطرف خلفای غاصب نسبت به آن شخصیت عالیقدر صورت میگرفت.خلفاء جور او را با انواع و اقسام ناروائیها و مظالم اذیت کردند ولی او ثبات و استقامت خود را از دست نداد و کوچکترین ضعف و فتوری از خود نشان نداد.
7. الاءمین: امانت دارای و درستکاری در اداء امانت با تمام معنای لفظ آن در وجود آن بزرگوار فراهم آمده بود علاوه بر امانت‏داری دنیوی، امین صادق و درستکار در اداء رسالت الهی و انجام تعهدات انسانی و پیشوائی ملت خود بود و در راه ادای امامت جان خود را فدا نمود و زندگی را در زندانها سپری ساخت تا انسانها آزاد زندگی کنند.

کودکی امام موسی کاظم(علیه السلام)

امام موسی کاظم علیه‏ السلام از همان کودکی در مجلس درس پدر، که مؤسس و رئیس دانشگاه جعفری است، شرکت و جانش را از سرچشمه علوم و معارف اصیل اسلامی سیراب می‏کرد و در بحث‏های علمی شرکت می‏جست و در عین ناباوری اطرافیان، فردی کهنه‏کار و قوی، اهل بحث و منطق و قادر به اثبات مباحث دشوار و معضل علمی بود و این موجب محبوبیت آن حضرت نزد امام جعفر صادق علیه‏ السلام و اصحاب گردیده بود. مسئله امامت این کودک بعد از امام جعفر صادق علیه‏ السلام و جانشینی رسول الله صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ و سلم و هادی و راهنما بودن او محبوبیتی مضاعف نزد پدر به وجود آورده بود.

جوانی امام و کار و اشتغال

امام موسی کاظم علیه‏ السلام با این‏که وضع مالی امام جعفر صادق علیه‏ السلام بد نبود و او می‏توانست راحت و بی‏غم زندگی کند و آسان بخورد و بپوشد و روزگار بگذراند، در جوانی در مزرعه پدر کار می‏کرد و با دیگر کارگران، دوش به دوش، در برابر آفتاب به کشاورزی می‏پرداخت ناگفته نماند این امر سبب نمی‏شد که او خود را از شرکت در مجالس درس پدر محروم کند یا لطمه‏ ای به دیگر وظایف او وارد آورد.

شهادت پدر و امامت آن حضرت

امام موسی کاظم علیه‏ السلام بیست سال از دوران زندگی پدر را درک کرد که برای او بسیار گران‏قدر و پر ارج بود. محضر پدر برای او از آن بابت ارزنده بود که او قدر پدر، امام و استاد خود را می‏شناخت و چه بهره‏ها که از اشراقات آن استاد و پدر گرامی برای او حاصل نمی‏شد. منصور عباسی که زنده بودن امام جعفر صادق علیه‏ السلام را سدی برای خود می‏دانست به طراحی نقشه قتل آن حضرت پرداخت و به حضرت زهر خورانید. امام پس از خوردن زهر بیمار و بستری شد و در فاصله اندک به دیدار اجداد پاکش شتافت و سکان امامت را به امام موسی کاظم که بیست سال بیشتر نداشت سپرد. امام کاظم علیه‏ السلام نیز همان راه و روش پدر را تعقیب کرد.

امام بر حق

مردم، پس از شهادت حضرت صادق(علیه السلام) برای امر ولایت دچار سردرگمی شدند؛ زیرا خفقان موجود در دولت عباسیان این اجازه را به امام نمی‌داد تا علناً امام بعد از خود را برای عموم مردم معرفی كند، لكن افراد باایمان و زیرك، با توجه به معرفتی كه از امام معصوم(علیه السلام) داشتند، با روش‌هایی امام خود را پیدا می‌كردند. ابن شهر آشوب از ابوعلی راشد نقل می‌كند: «جمعی از مردم نیشابور برای پرداخت حقوق مالی خود به امام زمانشان، محمد بن علی نیشابوری را انتخاب كردند و سی هزار دینار و پنجاه درهم و دو هزار طاقه پارچه به او دادند تا به امام برساند. در میان اموال، اموال زنی به نام شطیطه بود به این صورت: یك درهم پول و پارچه حریری كه به دست خودش بافته بود و چهار درهم ارزش داشت. با این حال آن زن مؤمن از دادن حقش به امام ـ اگر چه بسیار كم بود ـ حیا نكرد و خجالت نكشید، اما مردم برای اینكه این اموال به دست امام برحق برسد، چاره‌ای اندیشیدند. آنها سؤالات شرعی خود را در هفتاد ورق نوشتند و در هر ورقی تنها یك سؤال را مرقوم كردند و مابقی را برای جواب، سفید گذاشتند. بعد آنها را روی هم گذاشتند و پیچیدند و چند مُهر بر آن گذاشتند تا كسی آن را باز نكند و به محمد بن علی گفتند این جزوات را شب به امام بده و فردا پس بگیر. پس اگر دیدی مهرها شكسته نشده، مهرها را باز كن و ببین آیا جواب داده شده است یا نه؛ اگر پاسخ داده شده بود، او امام برحق است. پس اموال را به ایشان بسپار، وگرنه اموال را پس بیاور.
آن شخص به مدینه رسید و به پیش عبدالله افطح، پسر امام صادق(علیه السلام) رفت، اما او را آن‌طور كه باید نیافت و حیران از كوچه‌ها می‌گذشت و از خداوند برای پیدا كردن راه مستقیم مدد می‌جست. ناگاه پسری را دید كه به او گفت: «اجابت كن آن كسی را كه می‌خواهی» و او را به در خانه موسی بن جعفر(ع)، فرزند دیگر امام برد. علی بن محمد می‌گوید: «هنگامی‌كه به حضور حضرت رسیدم،‌چون آن حضرت مرا دید، فرمود: برای چه نومید می‌شوی ای ابوجعفر؟ منم حجت‌الله و ولیّ خدا؛ به سوی من آی! آیا ابوحمزه مرا به تو نشناسانید در مسجد جدم، رسول خدا(ص) بعد حضرت فرمود: «آن اوراق را روز گذشته جواب دادم. پس حالا بیاور درهم شطیطه را كه وزنش یك درهم و دو دانگ است و كیسه‌ای كه چهارصد درهم در آن است و آن پارچه ابریشمی كه در پشت جامه آن دو برادر بلخی است.» من از فرمایش حضرت سخت شگفت‌زده شدم و آنچه را امر فرموده بود، در برابر حضرت نهادم. بعد حضرت پارچه شطیطه و آن درهم ناچیز را برداشتند و حرفی را كه شطیطه در نیشابور زده بود تكرار كردند درست به همان عبارت و بعد فرمودند: «ای ابوجعفر! سلام مرا به شطیطه برسان و این همیان پول را كه چهل درهم دارد به او بده به عنوان هدیه من و بگو قسمتی از كفن‌های خودم را كه خواهرم حلیمه دختر امام صادق(علیه السلام) با دست خود بافته و از پنبه‌های قریه مادرم فاطمه(س) است برای او فرستادم و بگو كه او نوزده روز بیشتر زنده نیست. پس شانزده درهم از آن همیان را خرج خود كند و بیست‌وچهار درهم آن را صدقه دهد و من هم بر جنازه او نماز خواهم خواند. و ای ابوجعفر! اگر دیدار با من را كتمان كنی برای تو بهتر است.» امام قسمتی از مال‌ها را هم نپذیرفتند و امر فرمودند: «آنها را به صاحبانشان پس بدهم و در مورد سؤال‌ها هم سفارش كردند كه مهرها را باز كنم و آنها را ببینم.» من سه مهر را شكستم و سه سؤال را با پاسخی دقیق و فصیح یافتم و به نیشابور برگشتم. هنگامی كه به دیار خود رسیدم دیدم، اشخاصی كه حضرت اموالشان را قبول نفرموده، فطحی‌مذهب شده‌اند و عبدالله افطح را به امامت برگزیده‌اند، اما شطیطه بر مذهب خود باقی‌است و درست بعد از نوزده روز شطیطه از دنیا رفت و حضرت درحالی‌كه سوار بر شتر بود برای تشییع او آمد و دوباره بعد از مراسم دفن سوار بر شتر به طرف بیابان رفت و فرمود: «سلام مرا به دوستان خود برسان و بگو من و كسانی كه بعد از من و در جایگاه امامت هستند بر جنازه هر كدام از شما هر كه باشید حاضر می‌شویم، پس، از خدا بپرهیزید و تقوا پیشه كنید در امر خودتان».

خلفای زمان امام کاظم علیه‏ السلام

امام کاظم علیه‏ السلام در بیست سالگی به امامت رسیدند، مدّت امامتشان سی و پنج سال بود و در زمان حیات ایشان چهار خلیفه عباسی به نام‏های منصور دوانقی، مهدی عباسی، هادی عباسی و هارون الرشید به حکومت رسیدند. امام در زمان هارون‏ الرشید و در زندان سندی بن شاهک،به دستور هارون‏الرشید به شهادت رسید.

دیدگاه هارون‏ الرشید درباره امام کاظم علیه‏ السلام

مقام بلند امام موسی کاظم علیه‏ السلام چنان بود که حتی مخالفان امام هم به حقانیت ایشان اعتراف کرده‏اند، ولی به دلیل عناد با ایشان، همواره در اماکن عمومی از ابراز آن خودداری می‏کردند؛ از جمله هارون‏ الرشید به پسرش مأمون می‏گوید: «ای پسر، موسی بن جعفر امام و پیشوای مردم و حجت خدا برای مردم و بندگان خلیفه خداست، من در ظاهر، امام مردمان هستم و با زور بر او چیره شده‏ ام، به خدا قسم، او به مقام رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ و سلم از همه مردم حتی من شایسته‏ تر است و لیکن اگر بخواهد در این امر با من نزاع کند، چشمش را بیرون می‏آورم؛ زیرا خلافت عقیم است، او وارث پیغمبران است، اگر علم و روش صحیح می‏خواهی، باید از او یاد بگیری».

استناد به آیه مباهله

هارون را اصرار بر این مسئله بود که بنی‏ عباس از نظر وراثت به مقام خلیفگی پیامبر سزاوارترند؛ زیرا عباس جدّ اصلی اینان عموی پیامبر بود. غافل از آن که مسئله امامت عهدی الهی است، نه منصبی مالی و ارثی. امام موسی کاظم علیه‏ السلام نیز در مقام استدلال و اثبات حقانیت خود به آیه مباهله استناد می‏کرد که در آن رسول‏ خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ و سلم ، علی علیه‏ السلام و خاندان او، فاطمه علیهاالسلام و حسن علیه‏ السلام و حسین علیه‏ السلام ، را نفس و جان خود معرفی کرد.

ادامه نهضت علمی و فرهنگی

امام موسی کاظم علیه‏ السلام پس از پدر نهضت علمی او را دنبال کرد و پیروانش را که پراکنده شده بودند، از نو گرد هم آورد و به مجلس درس آنها سر و سامان داد. البته وضعیت برای این اقدام امام مساعد نبود، اما او از هر فرصت و امکانی برای تحقق این هدف سود می‏جست و لحظه‏ای از تلاش و کوشش باز نایستاد و در راه تکامل جنبش علمی و نهضت فرهنگی اسلام تلاش کرد و صدها محدّث و مفسر و مبلّغ تربیت نمود و به کمک آنها توانست از مکتب تشیع پاسداری کند و حرکت آن را تداوم بخشد.

توصیه به تعقّل

امام موسی کاظم علیه‏ السلام مردم را به تفکر و تعقل دعوت می‏کرد و متذکر می‏شد که هرچیزی راهنمایی دارد و راهنمای عقل، تفکر است و از نشانه‏های تفکر، سکوت و خاموشی است. این خود سبب می‏شود که افراد کم‏تر سخن بگویند و بیشتر بیندیشند تا حقایق را به دست آورند. امام موسی کاظم علیه‏ السلام در این‏باره می‏فرماید: «آدمی از سوی خدا دو حجت دارد: حجت ظاهر و حجت باطن. حجت ظاهرْ خدا و انبیا و ائمه‏اند و حجت باطن عقل است».

پرهیز از تنبلی

امام موسی کاظم علیه‏ السلام همانند پیامبر اسلام(س) مشوّق کار و فعالیت بود و خود الگوی کار و تلاش مشروع در نزد مردم بود و می‏فرمود: «از تنبلی و سستی بپرهیزید که این امر مانع بهره‏گیری شما از دنیا و آخرت است» آن بزرگوار در تشویق به کار می‏فرمودند: «آن‏گاه که کار برای تأمین زندگی خانواده و عیال باشد، نوعی از جهاد و دارای همان پاداش است».

زندگی مورد نظر

امام موسی کاظم علیه‏ السلام هم‏چون جد بزرگوارشان امام سجاد علیه‏ السلام در قالب دعاهایی به هدایت و آموزش مردم می‏پرداختند. آن حضرت در دعاها و اعمال ماه رجب نوع زندگی مطلوب و هدفمند را به زیباترین بیان به تصویر کشیده‏اند: «خدایا، از تو می‏خواهم که زندگی مرا، زندگی پاک و پاکیزه‏ای قرار دهی، به من گشایش و فراخی و نیز آزادی ورهایی عنایت کنی؛ به من آن زندگانی بخشی که در آن امنیت و تندرستی همراه با فروتنی و قناعت و سپاس‏گزاری باشد و عافیت و پرهیزکاری و پایداری در آن موج زند».

توصیه امام به تفریحات سالم

امام موسی کاظم علیه‏ السلام با بیانی الهام‏ گرفته از وحی الهی، در سفارش به مناجات و عبادت خداوند می‏فرمایند: «بکوشید که اوقات خود را به چهار بخش تقسیم کنید: بخشی را برای مناجات با خدا، بخشی را برای امور زندگی، و ساعتی را برای معاشرت با دوستان و افراد مطمئن ـ کسانی که عیب‏های شما را به شما بشناسانند و در نبود شما، دوستدار شما باشند ـ و بخشی را هم برای تفریحات و لذت‏های حلال خالی کنید که به وسیله این تفریحات حلال است که می‏توانید سه برنامه قبلی را درست انجام دهید».

مکارم الاخلاقی

سجایای اخلاقی امام موسی کاظم علیه‏ السلام ، چنان آشکار بود که شیعه و سنی به آن اعتراف می‏کنند؛ از آن جمله یکی از بزرگان اهل تسنّن می‏گوید: او پیشوایی بزرگ‏قدر و جلال، شأن و مرتبه‏اش از همه بالاتر بود، در عبادت مشهور و از اطاعت خدا نگاه‏بانی و مراقبت می‏کرد کرامت وجودی داشت، شب‏ها را به سجده و نماز می‏گذراند و روزها را با صدقه دادن و روزه گرفتن سپری می‏کرد، هر گاه به او بدی می‏کردند نیکویی می‏کرد، به دلیل کثرت عبادتش عبد صالح نامیده شد و در عراق به باب الحوائج معروف شد؛ زیرا هر کس به ایشان متوسّل می‏شد، به حاجت خود می‏رسید.

مصداق انسان کامل

در بررسی زندگانی ائمه اطهار علیه‏ السلام ، آنان را مصداق انسان کامل می‏یابیم. درباره سیره زندگی امام کاظم علیه‏ السلام آمده است که ایشان از تمام خلق، عبادتش بیشتر و معرفتش درباره پروردگار کامل‏تر بوده، علمش از دانش‏مندان عصرش بیشتر و گذشت و جوان مردی‏شان همگان را به اعجاب درآورده، شب‏ها برای بیچارگان و بیوه زنان و یتیمان آرد و خرما می‏برد، قرآن کریم بسیار تلاوت می‏کرد و در آثار قدرت الهی تفکر می‏ فرمود، تلاوت قرآنش هر شنونده‏ ا ی را مجذوب و به گریه وا می‏داشت، در صبر و شکیبایی بی‏ مانند و همیشه سپاس گزار و بردبار بود، شب زنده‏ دار و با وقار بود ، حتی مخالفان ایشان نیز به خلق و خوی ایشان در کتاب‏ های خود اعتراف کرده‏ اند و رفتار و کردار  و گفتار حکیمانه‏ شان را بیان نموده‏ اند.

بخشش جود و کرم حضرت امام کاظم علیه‏ السلام

امام موسی کاظم علیه‏السلام از اهل بیت پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ و سلم و از خاندان انسان‏های الهی و فردی بخشنده و بزرگ منش بوده‏اند. درباره سخاوت ایشان گفته‏ اند:
امام کاظم علیه‏ السلام کیسه‏ های طلا را به مردم می‏بخشید. در حجاز و عراق کیسه‏ های اعطایی حضرت، به نام کیسه‏ های موسوی مشهور بود، او مخالفان و بد خواهان را از راه بخشش و کرم دوست می‏کرد، با فقیران می‏ نشست و از افراد تهی‏دست دل‏جویی می‏کرد، آزاد و بنده را برابر می‏دانست و می‏فرمود: همه مخلوق خداوند و فرزندان آدم هستیم.

توصیه به کار و کوشش

علی بن حمزه، از یاران حضرت موسی بن جعفر علیه‏السلام ، می‏گوید: روزی ایشان را در باغستان و نخلستانی دیدم که کار می‏کرد و عرق می‏ریخت، عرض کردم: خادمان شما کجا هستند که چنین عرق می‏ریزید؟ فرمود: آن‏که از من و پدرم بهتر بود، کار می‏کرد و عرق می‏ریخت (منظور ایشان امیرمؤمنان علیه‏ السلام بود) این کار پیامبران و اولیا و اوصیای آنان است.

فرزندان آفتاب

امام موسی کاظم علیه‏ السلام فرزندان بسیار داشتند که مشهورترین فرزند پسر ایشان، امام رضا علیه‏ السلام و با فضیلت‏ ترین دختران ایشان، حضرت فاطمه معروف به معصومه علیهاالسلام است. امام موسی کاظم علیه‏ السلام درباره امام رضا علیه‏ السلام فرمود:
همانا علی بزرگ‏ترین اولاد من است و خوش رفتارترین و محبوب‏ترین آنان نزد من است.

بخشش به شاعر

حضرت کاظم علیه‏ السلام در زمان منصور دوانقی در روز عید نوروز، به دربار او احضار شدند. منصور با هدف عوام فریبانه‏ای مأموران خود را موظف کرد که تمام هدیه‏ هایی که برای خلیفه از گوشه و کنار مملکت‏های بزرگ اسلامی فرستاده بودند، جمع آوری کنند و تمام آن‏ها را به حضرت بدهند، با این‏که ارزش آن اموال بسیار بود. شاعر بینوایی، سه بیت شعر در مرثیه جد بزرگوارش؛ حضرت امام حسین علیه‏ السلام سرود و برای آن پیشوای عالی قدر خواند، امام تمام آن مال را به او بخشید.

عالِم کتب آسمانی

امام کاظم علیه‏ السلام عالم و بیان کننده کتاب‏های آسمانی بودند و به همان صورت نخستین و راستین آن‏گونه که انبیا آورده بودند، همه را می‏دانستند. روزی نصرانی‏ای، خدمت امام کاظم علیه‏ السلام رسید، امام به او فرمود: تا چه اندازه به کتاب خودتان آشنایی داری؟ گفت: من عالم هستم و تأویل آن را هم می‏دانم. امام انجیل را قرائت کرد. او گفت: جز حضرت عیسی علیه‏ السلام کسی انجیل را این گونه قرائت نمی‏کرد. باز حضرت تورات را خواند، عرض کرد: این همان حقیقتی است که پیامبران آورده‏ اند. او پنج سال در خدمت آن پیشوای روحانی و عالم ربانی بود و اسلام آورد.

سجده نور

امام کاظم علیه‏ السلام چنان شیفته عبادت حق بود که هیچ چیز، نمی‏توانست ایشان را از این حضور باز دارد، حتی آن حضرت در زندان در مناجات با پروردگار می‏فرمود:
خداوندا من  همیشه  از تو گوشه خلوت و خاطر  راحت درخواست می‏کردم تا تو را عبادت کنم،  اکنون شکر می‏کنم که دعای  مرا مستجاب کرده‏ ای.
فضل بن ربیع زندان‏بان امام می‏گوید: موسی بن جعفر علیه‏السلام وقتی نماز صبح را می‏خواند، مشغول تعقیب می‏شد، سپس به سجده می‏رفت تا آفتاب طلوع می‏کرد و بعد از آن بر می‏خاست و نماز می‏خواند، وقتی نماز ظهر و عصر را با نافله‏ ها به جا می‏آورد، باز به سجده می‏رفت تا آفتاب غروب می‏کرد و پیوسته نماز و تعقیب می‏خواند، او تا وقتی نزد من بود، این گونه خو می‏کرد.

باب الحوائج

تا تابش خورشید، تلألؤ ماه و نور مهتاب به جا مانده است، موسی بن جعفر علیه‏ السلام بر آورنده نیازهای مستمندان است. ای امید ناامیدان، به آن لحظه که تو را باب الحوائج خوانند و تو را در پیش گاه پروردگار شفیع قرار دهند تا نیازشان را بر آوری و ای مظهر کامل حقیقت و عرفان! عاجزانه از آستان مقدست خواهانیم، از خداوند بطلبید تا معرفت کامل شما اهل بیت علیه‏ السلام را، به ما عنایت فرماید. یا وجیها عِنْدَاللّه‏ اِشْفَعْ لَنا عِنداللّه‏

آزمایش الهی

مؤمنان در آزمایش‏های الهی آزموده می‏شوند که دانسته شود آیا لب به گله می‏گشاید یا چون ایوب نبی علیه‏ السلام همه آزمایش‏ها را با موفقیت پشت سر می‏گذارد. دریافتن چنین چیزی، به میزان ایمان انسان پیوسته هست و با این آزمون‏ها، روح سیر صعودی به سوی کمال را می‏پیماید و به سر منزل هستی می‏رسد. امام کاظم علیه‏ السلام می‏فرماید:مؤمن مثل کفّه ترازوست؛ هر چه ایمانش زیاد شود، بلایش بیشتر می‏شود!
«هارون برای اینكه بتواند از حیثیت امام كاظم(علیه السلام) بكاهد، یك كنیز جوان بسیار زیبا را مأمور كرد كه خدمتكار امام در زندان شود، اما بعد از مدتی خبر آوردند كه این كنیز مانند امام كاظم(علیه السلام) به سجده افتاده و تسبیح خدا را می‌گوید. هنگامی ‌كه هارون كنیز را نزد خود آورد، علت را از او پرسید. كنیز گفت: وقتی این مرد (امام كاظم(ع)) را دیدم، دیگر هیچ نفهمیدم، فقط فهمیدم كه در عمرم خیلی گناه كرده‌ام و باید توبه كنم».[5]
«روزی امام كاظم(علیه السلام) از كوچه‌ای می‌گذشت كه از یكی از خانه‌های آن صدای ساز و پایكوبی به گوش می‌رسید. یكی از خدمتكاران از آن منزل بیرون آمد و امام از او پرسید: ‌صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟ خدمتكار از این سؤال امام تعجب كرد و گفت: از خانه‌ای به این مجللی معلوم است كه صاحب آن آزاد است. حضرت فرمود: «بله، آزاد است؛ اگر بنده بود، این سر و صداها از خانه‌اش بلند نمی‌شد.» خدمتكار وقتی به داخل منزل بازگشت، ماجرا را برای صاحب‌خانه تعریف كرد. صاحب‌خانه وقتی فهمید این حرف را امام كاظم(علیه السلام) بیان فرموده، با پای برهنه سریع از خانه بیرون رفت و خود را به پای امام انداخت و گفت: آقا! من از همین ساعت می‌خواهم بنده خدا باشم».[6]
و او كس نبود جز بشر حافی كه به سبب آنكه پابرهنه در پی امام دویده بود، به «حافی» معروف شد.
«رسیده بود به در خانه امام؛ در زد: به مولایم بگویید صفوان به دیدار ایشان آمده است. چیزی نگذشت كه امام موسی بن جعفر(علیه السلام) صفوان را به حضور پذیرفت، صفوان مؤدبانه در نزد امام نشست و گفت: آیا از من راضی هستید مولای من؟ امام كاظم(علیه السلام) فرمود: «ای صفوان همه چیز تو نیكو و پسندیده است جز یك چیز. صفوان با نگرانی چشم دوخت به چهره امام؛ چه كار كرده است كه امام آن را نمی‌پسندد؟
ـ فدایت شوم، آن چیز چیست؟
ـ كرایه دادن شترانت به هارون.
صفوان اصلاً فكر نمی‌كرد كه در این كار اشكالی وجود داشته باشد. به امام عرض كرد:
ـ فدایت شوم، من شترانم را برای لهو و لعب كرایه نداده‌ام، آنها را در راه مكه استفاده می‌كنند.
ـ می‌دانم، ولی آیا از هارون كرایه نمی‌گیری؟
ـ‌چرا فدایت شوم.
ـ كرایه‌ات را كه همان اول نمی‌گیری؟
ـ نه، بعد از برگشتن از سفر، كرایه را می‌دهد.
ـ اگر هارون بمیرد، آیا می‌توانی كرایه بگیری؟
ـ‌نه، فدایت شوم.
ـ پس تو دوست داری هارون زنده باشد تا بتوانی كرایه‌ات را بگیری.
صفوان سكوت كرد، حالا فهمید كه علت آزردگی امام كاظم(علیه السلام) چیست، گفت: آری مولای من، شما درست می‌گویید، من دلم می‌خواهد كرایه‌ام را بگیرم و برای اینكه كرایه‌ام را بگیرم دوست دارم هارون زنده بماند.
ـ بدان كه هر كس بقای ظالم را دوست داشته باشد، از ایشان است، هر كس از ایشان باشد، اهل دوزخ است».[7]

پی نوشت ها:

[1]. محمد محمدی اشتهاردی، سیره چهارده معصوم، قم، نشر مطهر، 1378، چ 2، ص 599. 
[2]. هفته‌نامه‌ همشهری، ش 55، 25/11/1386.
[3]. هفته‌نامه شما، ش 405، 27/12/1383.
[4]. همان.
[5]. لطیف راشدی، داستان‌های معنوی در آثار شهید مطهری، قم، انتشارات نصر، 1381، صص 48 ـ 50. 
[6]. همان. 
[7]. حسین حاجیلو، حكایت‌هایی از زندگی امام موسی كاظم(ع)، تهران، انتشارات همشهری، 1386، ص 16.

منابع: 
منتهی‌الآمال، شیخ عباس قمی
زندگانی امام موسی بن جعفر(علیهما السلام)، عقیقی بخشایشی
سیره ائمه اثنی عشر، هاشم معروف الحسینی 
ماهنامه گلبرگ
ماهنامه اشارات
ماهنامه یاس
ماهنامه کوثر

جمعه 9/10/1390 - 2

 

برگرفته از سایت موسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان